گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

تو سرچ اینستا که نوزادهای نمکی می بینم شست می خورن یا عکسهای بامزه دارن دلم ضعف میره و خداروشکر می کنم یه دونه شو تو خونه دارم.

وای من عاشق فسقلیام. 

بهش می گم:

"بزرگ نشو که بزرگ بشی یکی دیگه میارم."





خونه بدون بچه کوچیک خونه نیست.



پی نوشت:

واقعیت اینه که رضوان به فسقلی حسادت نمیکنه و دوستش داره. ولی طلب محبتش بیشتر شده. که به نظرم طبیعیه و اصلا بد نیست. قبلا همه توجهات و محبتها مال خودش بود. ولی حالا که نصف شده به شکلهای مختلف ابراز می کنه که می فهمه. 

مثلا:

وقتی برای دیدن فسقلی اومدن بلند بلند شعر "خواهرم تاج سرمه" رو می خونه.

 یا به شکل بچگونه باهام حرف می زنه. 

یا بهم میگه بغلم کن و راه ببر. در حالی که 6 ماه قبل از بارداریم دیگه سوار کالسکه نشد و دوست داشت راه بره.

یا غذاشو کامل نمی خوره تا من بهش غذا بدم. در حالی که هنوز یک سالش نشده بود که برای خودش نارنگی پوست می کند. و غذاش رو همون موقعها بود که کامل خودش می خورد.



نوشته شد برای یادگاری.

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی