گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

از باغ که اومدیم، اونجا هیچی نخوردیم. تندی نشستیم تو ماشین و گاز دادیم تا خونه.

بعد دوش گرفتن بچه ها و خودم برای فرار از گرما، نفری یه کاسه پر بستنی خوردیم و من همزمان آب دوغ خیار فرد اعلا هم درست کردم و یخ کرد وجودمون و سر حال اومدیم.

عوضش برای شام اون خوراک مخصوص لوبیا و نودل و تن ماهی رو که خودم و رضا عاشقشیم پختم. 

رضوان بعد از اینکه با کلی مصیبت تمام بشقابش رو خورد اومد تو آشپزخونه بهم گفت:

" مامان جون دست شما درد نکنه ولی لوبیای بابا خوشمزه تره"

یه چند باری رضا کنسرو خوراک لوبیا گرم کرده دوتایی نشستن خوردن. ازین خلافهای پدر دختری. ازین دوتایی های پدر دختری. 

کیف می کنم.

فقط خندیدم و به سمع رضا رسوندم فرمایش دخترش رو. کیف کرد.

گذاشتم این خوردن کنسرو خوراک لوبیا و درست کردن پفیلا تو انحصار رضا بمونه. برای زمانهایی که می خوان با هم کیف کنن. تنهائکی.





  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی