گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

وای خدای من. امروز که 8 تیر و سالروز شهادت امام صادق علیه السلام بود، از صبح که بیدارم کرد، انگار یه آدم دیگه شده بود. 

این چند وقته هر از گاهی اگه خیلی سرحال بود، لبخندکی به کسی که باهاش حرف می زد، تحویل می داد. اما امروز به تمام حرفها و صداها و حالات، پاسخ می داد. خیلی برام جالب بود. کلی ازش فیلم گرفتم. حتی قهقهه برام زد. خیلی شگفت زده شده بودم. اصلا چنین روزی رو برای رضوان بخاطر نمیارم. 

رضوان قلقلکی بود و زیر گلوش نقطه ی خیلی ویژه ای بود که تو همین حدود سنی پیداش کرده بودم و وقتی پخ پخش می کردم غش می کرد از خنده. ولی بخاطر نمیارم روزی رو بعنوان "اولین روز پاسخ دادن به ری اکشن ها"، براش ثبت کرده باشم. 

خلاصه که خیلی امروز روز خوبی بود.

با ریحانه و بچه ها و رضا پارک هم رفتیم و خفه شدیم از گرما و عصر برگشتیم.

با رضا در مورد سفر با مامان اینها تا حدی به نتیجه رسیدیم. ولی در نهایت خود آقا باید بخوان و بطلبن. طوری که با دوتا بچه عذاب نکشیم.

امام رضا... شما بخاطر اون داستان شکسته بسته هتل نور رو بهم هدیه دادین، حالا من جایزه ندارم واقعا؟!

آخه چقدر خودم رو براتون لوس کنم؟! من جایزه می خوام آقا. همه جوره. حالی. مکانی. عشقی. هووووم....





  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی