گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

امروز تولد رضا بود ولی از ترس بانکها دیروز که از راه رسید براش جشن گرفتم.

رضا همیشه تولد دو نفره دوست داشت ولی من همش براش تولد جمعی می گرفتم. 

امسال ولی به هیچ کس نگفتم. حتی به رضوان. یواشکی رفتم یه کیک سیبیل خریدم و اومدم و در حال تزئین اتاق بودم که رضوان دوزاریش افتاد و زد تو خال و متعجب بودم.

هیچی دیگه لباسهامون رو عوض کردیم سشوارم کشیدیم و حاضر اماده.

دوربینم گذاشتم رو سه پایه و از سورپرایز فیلم گرفتم.

کل کلش نیم ساعت هم نشد. رضا خیلی خسته بود و منم با بچه ها و کیک رفتیم خونه مامان و اجازه دادیم روز تولدش تا دلش می خواد بخوابه.

یادم به پارسال می افته که هیچی در بساط نداشتم تا کادو بخرم. زده بود و فسقلک مثبت شده بود و همون رو می خواستم کادو کنم بهش بدم. که خب شرایط جسمیم جوری شد که زودتر با خبر شد.

امسال هم با پولی که بهم کادو تولد داده بودن تا روسری بخرم، براش تولد گرفتم. واقعا ناراضی نیستم از کارم، چون این کارو دوست دارم. ولی بی پولی همچنان ادامه داره و این خیلی سخته.

دلم حقوق ثابت می خواد...

 

 

 

 

 

 

 

  • رها مولا

نظرات  (۱)

همیشه دلتون شاد و جیبتون پر :)

پاسخ:
ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی