گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

یک روز بدون اینکه اون بخواد یا من بخوام از ماجرای شیراز با خبر شد.

گفت: "ازش متنفرم. بخاطر بلایی که سر تو آورده."

اما خودش وقت و بی وقت با اشاره به اون، اونهمه عشقی که خالصانه در این چند سال بهش اهدا کردم رو زیر پا می گذاره و لگد مال می کنه.

اون یک روز قراری که هیچ وقت بینمون وجود نداشت و صرفا یک احساس خوب دو طرفه بود رو گذاشت و رفت و من رو له کرد و من بعدها خوب خوب خوب شدم و بعدتر از خوب شدن، با ازدواجم، کاملا درمان شدم. ولی این، با هر بار تیکه انداختن هاش که به قول خودش شوخیه، من رو تا اعماق وجودم از ناراحتی ذوب می کنه. اینکه تو هرکاری انجام بدی "نقش" پنداشته بشه خیلی دردناکه.  یعنی توهینی بزرگتر از این میتونه وجود داشته باشه؟!

اینم از این ماجرا.

به شدت ازش دلخورم و نمی دونم کی باهاش در این زمینه صحبت کنم. فعلا حتی تحمل حرف زدن باهاش در این زمینه رو ندارم. 

 

 

 

 

 

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی