گذرگاه

۳ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

هوالرئوف الرحیم

شب به رضوان گفتم: "اگر یک بار صدات کردم بیدار نشدی رفته م".

رفتم وضو گرفتم در حال پوشیدن لباس بودم که دیدم جلو روم وایساده.

اصلا صداش نزده بودم.

سریع لباس پوشیدیم تیپ ست زدیم و با مشایعت باباجون رفتیم رای دادیم. هر کی دیدش ذوق کرد. غنج زد.

وقتی رای رو انداختم دلم میخواست سجده ی شکر بجا بیارم که بهم عمر داد تا دوباره تو انتخابات شرکت کنم. اونم انتخاباتی به این مهمی. 

رضا رو هم با وجود نارضایتی شدیدش به وضع موجود با هزار قربون صدقه راهی کردم و وقتی برگشت پاهاش رو بوسیدم. 

 

 

فقط دعام اینه که در برابر مکر کنندگان مکرش رو به کار ببره و مارو از دست فرعون زمان راحت کنه. نامردها. دولت نامرد...

 

 

هوالرئوف الرحیم

برای فردا صبح خیلی شوق دارم. همش می ترسم تا فردا بمیرم و نتونم تو انتخابات این دوره شرکت کنم. برنامه ریختم بعد نماز صبح نخوابم و نیم ساعت قبل رای گیری برم سر صندوق. انقدر متتظرم. دیگه خیالمم از نامزد مورد نظرم راحت شده و با یه نفس راحت می رم انشاالله.

امروز بخدا گفتم آخدا، رو سفیدمون کن. کسی که از صندوق اسمش در میاد توان مضاعف داشته باشه که گندهارو بتونه رفع کنه.

دیروز تو غیررسمی آقا به جوانهای نخبه گفتن شما که تحریمهای خارجی رو دور زدید تحریم دولتی هارو هم می تونید دور بزنید. 

خدایا خودت عنایت کن، تو بخواه که رو سفید بشیم. تو دلها رو نرم کن.

رضوان هم که نماز عید فطر و جایزه های بعدش بهش چسبیده، بهم گفته منم ببر.

هرچی گفتم اول صبحه خوابی و ... گفته الا و بلا میخوام بیام.

خدایا...

 

 

 

 

هوالرئوف الرحیم

از ۲۵ اردیبهشت بعد مشاوره و ایده پردازی و بارش ذهنی با نعیمه، یه فراخوان برای دوست و آشنا و تمام کسایی که تو سلام و علیک احوال ریحانه رو می پرسن یا اینکه ریحانه باهاشون خاطره ی خوبی داره یا علاقه ی خاصی داره، فرستادم که یه پیام تبریک ده ثانیه ای بفرستن تا کلیپ کنیم.

به عنوان هدیه ی ویژه ی ۴۰ سالگی. به جهت داشتن موتور محرک عشقولانه و قوی برای ادامه ی مسیر زندگی.

خب، تمام اون نفرات ابراز علاقه و لایک و ... که چه ایده ی باحالی و ... اما از اون جمع کثیر ۱۵_۱۶ نفر پای کار اومدن و تا ۱۰ خرداد گه قرار بود پایان زمان باشه، پیامهاشون رو فرستادن. بعضی خیلی زود و بعضی لب مرز.

بعد از رسیدن پیامها حالا نوبت من بود که تدوین کنم.

کاری که عاشقش بودم ولی اصلا بلد نبودم. کلی سناریو هم توی ذهنم ساختم و در نهایت وقتی اومدم اجرا کنم دیدم با نرم افزار گوشی، امکان پذیر نیست.

گشتم و سرچ کردم و تحقیق و تحقیق و تحقیق تا به یه نرم افزار خوب رسیدم و انقدر مربیش رو دعا کردم که انقدر کامل و سریع و هلو بپر تو گلو آموزش داد و من بعد چند بار سعی و خطا، بلاخره اونچه که تو ذهنم بود رو ساختم و خوشحال و راضی هر روز مشغول پیدا کردن ایده های جدید شدم.

کاپ کیک رنگین کمانیم که عالی از آب درومد دیگه حسابییییی سرگرم شدم و تم ساختم و تمام دیروز رو به ژله ی هفت رنگ سازی سپری کردم و امروز کار ژله هم تموم شد.

کیک رو امشب باید بپزم فردا خامه کشی و شب خمیر پیتزارو حاضر کنم و انشاالله روز تولد فقط بپزمشون.

جمعه که حسابی شلوغم. به غیر رای صبح، تمیزکاری و دکور کردن هم دارم.