گذرگاه

هوالرئوف الرحیم
با اسپری برف شادی، ساعت 12 و نیم ظهر که بیدار شدیم، رفتیم سراغ ریحانه که تک و تنها نشسته بود و کتاب می خوند. براش برف شادی زدم و کلی ذوق کرد و خوشحالم کرد که ذوق کرد.
بعدش هم شاگردهاش اومدن براش تولد بگیرن، به منم گفت برو لباس مهمونی بپوش و با ما باش.
بچه ها اوایلش باهام راحت نبودن ولی کم کم یخ جمع شکسته شد و خوش گذشت.
تا ساعت 6 و نیم هم بودن. دیگه همه از هم خسته شدیم که رفتن.
خلاصه اینطوری امروز رو دور هم جمع بودیم بلکم فرجی بشه، سواری از خر شیطون تموم بشه و نشد و فردا تولد خانوادگی رو تو رستوران براش می گیریم. فقط کاش مامان رضایت به کیک بده. همش می گه امروز خوردیم دیگه!




  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی