- ۹۷/۰۳/۳۰
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
با اسپری برف شادی، ساعت 12 و نیم ظهر که بیدار شدیم، رفتیم سراغ ریحانه که تک و تنها نشسته بود و کتاب می خوند. براش برف شادی زدم و کلی ذوق کرد و خوشحالم کرد که ذوق کرد.
بعدش هم شاگردهاش اومدن براش تولد بگیرن، به منم گفت برو لباس مهمونی بپوش و با ما باش.
بچه ها اوایلش باهام راحت نبودن ولی کم کم یخ جمع شکسته شد و خوش گذشت.
تا ساعت 6 و نیم هم بودن. دیگه همه از هم خسته شدیم که رفتن.
خلاصه اینطوری امروز رو دور هم جمع بودیم بلکم فرجی بشه، سواری از خر شیطون تموم بشه و نشد و فردا تولد خانوادگی رو تو رستوران براش می گیریم. فقط کاش مامان رضایت به کیک بده. همش می گه امروز خوردیم دیگه!
- ۹۷/۰۳/۳۰