- ۹۷/۰۴/۰۲
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
تمام روز قبل و ساعات قبل از شروع محاسباتم، مثلاً از ساعت 1 نیمه شب دیشب، استرس افتاده بود به جونم، درست به اندازه ساعات قبل از احرام، ساعات قبل از اذان صبح ماه رمضان، و حتی ساعات قبل از آزمایش خون یا عملِ راضیه.
صبح خیلی دیر بیدار شدم. انگار همش به خاطر سختیش، می خواستم عقب بندازمش. تا بیدار شدیم، دست و رو نشسته رفتیم خونه مامان. توضیح دادم که برای تکون نخورن وزن هیچ چیزی، اول اومدیم صبحانه رو بخوریم بعد برم سراغ وزن کردنهاشون.
دیگه دست مامان درد نکنه، اون وقت ظهر چایش هم به راه بود و یه نون پنیر گردوی دل سیر با آرامش خوردم و نماز ظهر هم خوندم و با ترازوی دیجیتال مامان رفتم به جنگ اجناس باقی مونده خونه بعد از یک سال.
جدول درست کردم و هی وزن کردم و نوشتم و وزن کردم و نوشتم و تقسیم و جمع و کسر و ... بعد نزدیک چهار ساعت کار تموم شد. این بین نهار هم خورده بودیم و مامان اینها رفته بودن خوابیده بودن و راضیه هم بی نهایت همکاری کرده بود و عصر، مبلغ نهایی خمسمون در اومد و هووووف یه نفس راحت کشیدم.
رفتم خونه و اول از همه دو تا لواشک از تو ظرفش با خیال راحت برداشتم و به این شکل پلمپ ذهنی ِچند ساعته اجناس رو از روشون برداشتم.
درست به اندازه ی میانه و بعد از انجام اعمال احرام، و روزه های روزهای بلند ماه رمضان، و آزمایشات راضیه و عمل خوبش، راحت بود، عین آب خوردن. و چه سبکی عالی ای بهت دست می ده وقتی سراغ هر چیزی می ری و خیالت از حلال ِ حلال بودنشون راحته.
الحمدلله
- ۹۷/۰۴/۰۲