گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

هم کاردانی هم کارشناسی یه دانشگاه معمولی قبول شدم. ولی از کاردانی که بگذریم، تو کارشناسی خیلی فعال و مورد توجه اساسی اساتید بودم. با اینکه تغییر رشته داده بودم و خب به اندازه خیلی از بچه ها مثل آتنا کارم قوت نداشت، ولی سرسری کاری که اصلاً توی کارهام پیدا نمی شد و عشق و دقت لبالب بود.

بلافاصله که فارق التحصیل شدم، مشغول کار شدم. اول به عنوان کارآموز و بعد دعوت به کار شدم و مشغول شدم و توی یکی از بخشهای مهم مسئولیت مهم هم گرفتم. صحبتم سر مشغول کار شدن هست. بعد از اونجا هم یه جای دیگه و خسته شدم و دیگه ِ دیگه ِ دیگه نرفتم سر کار.

هیچ وقت هم لازم نبود در مورد دانشگاهی که توش درس خوندم توضیحی بدم. نمونه کار مهم بود و مدت زمان شاغل بودن.

ولی کسی که دانشگاه مهم با بدبختی و ریاضت قبول می شه، برای انجام هر کارش همش باید یک جمله اساسی و البته زائد رو به زبون بیاره: من از دانشگاه X فارق التحصیل شدم. حالا از آب و دون چه خبر الله و اعلم. 

بعد می ری جلو می بینی که همون دونی رو که جلو اون می گذارن جلو تو هم می گذارن ها.





در پست بعد مابقی داستان....


  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی