گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

خیلی چیزها بود که به خاطر سخت بودنهاش برای مامانم، برای منم رنگ و بوی سخت گرفتن. مثلاً آبمیوه گرفتن.

انقدر این کار براش سخت بود که بعد از هر بار آبمیوه گرفتن با اون آبمیوه گیری که کل بدن رو رعشه دردناک می انداخت و تمام خونه رو طی می کرد، چنان بسته بندیش می کرد و بالای کابینت می گذاشت که خودت با دیدن بسته بندیش زورت بیاد بیاریش پایین و بخوای استفادش کنی. و برای همین ما آبغوره به آبغوره، تابستون به تابستون روی آبمیوه گیری رو می دیدیم.


رضا عاشق آبمیوه ست. رضوان هم. آبمیوه گیری جهیزیه ام هم ازین آبمیوه گیری راحت هاست که سریع تمیز می شه. با این وجود، اون سختی ای که گفتم، همش در پس زمینه ی ذهنم بود.

ولی انقدر رضا همه چیز رو سهل می گیره، یواش یواش من رو هم تغییر داد و حالا آبمیوه ی خونه به راه هست و می تونم به مامان اینها هم یه صفایی بدم. 





خداروشکر

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی