گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

هر مادر نویی می دیدم که با کالسکه بچه ش می اومد داخل محوطه، به خودم می گفتم :

چرا فقط به رضا وابسته بودم برای گردش و تفریح؟

هیچی دیگه. حسابی که خودم رو تخریب کردم، به خودم قول دادم سر بچه بعدی و کلا از این به بعد، دختر خوبی بشم و بیشتر مواظب خودم بشم و با اینکه گردش با رضا بیشتر بهم می چسبه، برای خودم و تنهایی گردش کردنم وقت بیشتری بگذارم.







پی نوشت:

رضا از زمان استفاده کرده بود و زرشک پلوی محبوب مامان پزش رو خورده بود و یک لیتری هم آبغوره ی عسگری برام گرفته بود.

اینطوری هم به من خوش گذشت هم به اون.

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی