- ۹۷/۰۵/۲۲
- ۱ نظر
هوالرئوف الرحیم
همه چیز امروز خیلی خوب بود. خیلی خوب. خرید تره بار با رضوان و نان و رسیدگی به کارهای خونه، حتی رسیدم تثبیت هم انجام دادم و دکتر هم رفتم. ولی خوشی فقط تا شب دووم داشت. سخت درس امروز که یکشنبه بود رو گرفتم و اگر التماس نکرده بودم، رضا به دادم نرسیده بود و رضوان رو نگه نداشته بود.
یکمی، نه، مقدار زیادی از دست رضا عصبانیم. پریشونیم رو سر رضوان خالی کردم... خیلی ناراحتم.
بی پول بودنهای اخیرمون هست. ناشکر بودنش هست. حسهای منفی فوق العاده ش هست. نق زدنهای بی دلیلش برای انجام کارهاش هست. و از همه اینها مهمتر بی احساس شدنش هم هست.
که اگر آخری نبود بقیه برام مهم نبود. باهاش که حرف می زنم میگه مشکل داخلیه مشکلی با تو ندارم ولی من رو اذیت می کنه. خیلی.
الآن هم متاسفانه تنها تو پذیرایی خوابیدم. نپرسید خرت به چند من.
اه.
- ۹۷/۰۵/۲۲