گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

دفتر بیمه م رو که برداشتم وضو هم گرفتم و کتابمم گذاشتم تو کیفم که اگر فرصتی بود بخونمش.

رضا و رضوان رفتن خونه مامانش و منم وارد مطب شدم.

شانس نفر 11 رفته بود تو و من نفر 20 بودم و چه خوب شد کتابم رو برده بودم. کلی معطلیم به نفعم شد. تمام درسهام رو تثبیت کردم. یکی دو صفحه موند که وقتی رضوان رو بردیم تاب بازی، اونجا انجامش دادم و شب حسابی مسلط وارد کلاس شدم و معلمم هم راضییییی. 





  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی