- ۹۷/۰۵/۲۲
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
دفتر بیمه م رو که برداشتم وضو هم گرفتم و کتابمم گذاشتم تو کیفم که اگر فرصتی بود بخونمش.
رضا و رضوان رفتن خونه مامانش و منم وارد مطب شدم.
شانس نفر 11 رفته بود تو و من نفر 20 بودم و چه خوب شد کتابم رو برده بودم. کلی معطلیم به نفعم شد. تمام درسهام رو تثبیت کردم. یکی دو صفحه موند که وقتی رضوان رو بردیم تاب بازی، اونجا انجامش دادم و شب حسابی مسلط وارد کلاس شدم و معلمم هم راضییییی.
- ۹۷/۰۵/۲۲