گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

ببین چقدر سرم شلوغ بوده اینهمه وقت ننوشتم.

هیچی دیگه دوشنبه راه افتادیم رفتیم، اولین لحظات سفر آبجوش و کباب و تاول و گرفتار شدن به تمام معنا.

مطمئن بودم پیامی داره.

تنها چیزی که پیدا کردم، یک جبر عظیم برای ممانعت از ورجه وورجه کردنم بود. احساس می کنم این پدر صلواتی مدل باباش باشه. خدا هم خیلی هواش رو داره. خیلی.







  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی