گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

با اینکه تو باشگاه رسم رو کشیده بود و جون نداشتم و همچنین وقتی برگشتم تازه نهار درست کردم و له تر شدم، بازم بعد نهار با رضوان دوتایی کیک اسفنجی درست کردیم که رضوان ربطش داده بود به باب اسفنجی گوشی رضا. 

برای اولین بار پختم و در نهایت از کلیتش راضی بودم. فر رو که خاموش کردم رفتم خوابیدم و رضوان هم که ستریزین می خوره گیج و منگ اومد. نفهمیدم کی خوابم برد، سه سااااعت خوابیدیم. خواب ها! حتی اومدن رضا رو هم نفهمیدم.





رضای شکمو از کیک خیلی شاد شد. 

از کادوم هم.

این شد که بعدش رفتیم خرید.

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی