گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

هیچی دیگه دوباره وضعمون داره بر می گرده به زمان بچگی ما، که موز و شکلات و آجیل و دستمال توالت و مای بی بی، اجناس لاکچری به حساب می اومدن.

به رضا داشتم می گفتم بخدا روی کار اومدن اینها همه اش عذاب الهیه برای ناشکری کردنهای ما. آخه چطوری ممکنه مردی با مدرک دکتری با 16-17 سال سابقه به عنوان کارمند رسمی یکی از مراکز معتبر، تا این حد گرفتاری مالی داشته باشه. نتونه هرچقدر می دوئه با کلی اضافه کاری، اون طوری که شان و توانش هست نیازهای زن و بچه شو تامین کنه. همش حرص و جوش بخوره و کم کم تمام موهای صورتش سفید بشه اونم در جوانی، از ناتوانی برای رسیدن به اهدافیش که اونچنان هم دست نیافتنی نبود، تا همین دو سه سال پیش...

هیچی دیگه، واقعیتش اینه که موقعیت رضا جوری شده که من به شخصه حرفی برای گفتن واسم نمونده، که بگم اگر فلان کار رو کرده بود شاید می شد رسید... هیچ راهی نبوده که تو این سازمان قابل پیشرفت باشه و انجام نداده باشه، ئوووووم... البته... دو عنصر پاچه خواری و پارتی رو نداره...





در جوانی پیر شدیم...

بازم خدایا شکرت...

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی