گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

پنج شنبه تو اون آلودگی هوای وحشتناک پاشدیم رفتیم خرید. هر سه مون هم جزو گروه های حساس.

کلی از وسایلش و لباسهاش خریده شد. دو دست هم لباس ست برای رضوان و نی نی خریدم و چندتا از محصولاتش رو هم تونستم از نزدیک ببینم و بفهمم که چقدر فقط خوشگل و غیر قابل استفاده ست.

برای رضوان دوچرخه خریدیم و برای من سرویس قابلمه. به اسم سیسمونی. D:

به اسم نی نی به کام ما. ((:

حالا تخت رو به این نتیجه رسیدیم از دیوار بگیریم. دو مورد هم رفتیم دیدیم خوشمون نیومد. همینطور داریم به گزینه های بهتری می رسیم. کاربردی و قشنگ.

دوخت رختخواب و بافت پتو رو شروع نکردم. برای پتو دو سه تا کاموای دیگه باید بخرم و تا حسن آباد باید برم. این مانعمه. هیچی دیگه نی نی آرومم نشسته ببینه ما چیکار می کنیم.

با رضا برای اسمش هنوز به نتیجه نرسیدیم. من ازین اسمهای اجق وجق امروزی نمی پسندم. یک اسم از اولش در نظر داشتن. نیت کردم. خدا بهم دختر داد تا اسمش رو اون بذارم ولی رضا راضی نمیشه...

به حضرت زهرا سلام الله علیها سپردم خودشون راضیش کنن. فعلا هنوز نی نی صدا می زنیمش. البته من یواشکی اسم تو فکرم رو بهش می گم. (؛






به رضا گفتم فامیلیش تا آخر عمر با توئه. 

اسمش با من دیگه!

میگه "سخت بیان"ه.

میکم من "سخت بیان" و تک سیلابی دوست دارم.

میگه "نه"

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی