گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

مدتی هست که تصمیم گرفتم برای خودم رندگی کنم. و دارم با تمام قوا این کارو انجام می دم. ولی امشب به یه نتیجه ای رسیدم.

آدمهایی که در حقم نامردی کردن، خیلی نقش مهمی توی روند بهبود وضعیتم تو چشم خودم برای خودم داشتن.

مثلا اون که بهم گفت تو آشپزی سنتیت خوب نیست منو به جایی رسوند که الان با نهایت عشققققق قیمه و آبگوشت می پزم و واقعا انگشتهام رو هم باید باهاش بخورم بسکه عالی میشه. کرفس و قرمه ام خوب می شد از قبل. و قاطی پلوهام.

بعد الان اینطوری شدم که فکر می کنم اصلا خارج از کشور دارم زندگی می کنم. برنامه ریزیم برای عید نوروز و سفره هفت سین، تولد رضوان و روزهای بعد از زایمانم رو راحت چیدم. بخاطر کاری که نزدیک ترینهام باهام کردن. که بخوام روی همه شون خط بکشم و نداشته باشمشون. تو سختی و شادی.


خلاصه که اینطور.

روزها رو با رضوان و نی نی هر جور که پیش بیاد، سپری می کنیم و خرد خرد و یواش یواش کارهای اتاق رضوان و سیسمونی نی نی رو انجام می دم و فکرهام برای تولد رضوان و سفره هفت سین هم شروع شده. حتی فکرهای اسباب کشی.


اها یه اتفاق مهم افتاده. من بابت اسم نی نی کوتاه اومدم. واقعا رضا اسم مورد نظرم رو دوست نداشت. منم با تصمیمات اخیرم حس می کنم رضایتش الان از هر چیزی مهم تره. انشاالله خدا اون آیه ی شریفه رو تو بن و وجود نارنین نی نیم نوشته. همونطور که وقت ایجادش به زبونم جاری بود و با اون عزیزان مانوس و محشور میشه.


  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی