گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

رضا بدجور مریضه.

اگر تا فردا حالش خوب نشه، به عمه زنگ می زنم که نمی ریم.

واقعیت همش داشتم خدا خدا می کردم که اونا نیان. ولی این رو هم به فال نیک می گیرم. 

کلا جمعی نیستن که دلم براشون بتپه. صرفا فامیل و دید و بازدید و مهمونیه.

چون می دونم تو برخوردهام همه نفرتم واضحه و دلم نمی خواست کسی بدونه که آب تو آسیاب دشمن ریخته باشم، دلم می خواست یا اونا نیان یا ما نریم.






توکل به خدا.

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی