گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

دلم برای بوسیدن و بغل کردن بابام تنگ شده.

کاش اون شب اون شب لعنتی اتفاق نمی افتاد.

کاش من خودم رو براش لوس نکرده بودم.

کاش از بغلش بیرونم نکرده بود.

کاش ...

هنوز اون بالاست. خیلی خیلی خیلی نزدیک. با چندتا پله بهش می رسم.

اما همونقدر نزدیک، دور هم هست.

امروز برای اینکه بتونم نگاهش کنم بال بال می زدم. ولی تا نگاهش می کردم نگاهم می کرد و من سرتق... 

خوش بحال دل کوچیک رضوان. خوش بحال دل بزرگ رضا.





  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی