گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

خستم.

از این وضع خودم خسته م.

با روانشناسها میونه ی خوبی ندارم. فقط میگن طغیان کن. ولی حال الانم حال خوب و مناسبی برای پیش از زایمان نیست.

  • تنهایی خود خواسته و تو لاک فرو رفتن الانم.
  • توجه به خواسته ی آدمهایی که پشیزی ارزش ندارن.
  • مورد تایید قرار نگرفتن از طرف هیچ کس...
  • هم مکانی با آدمهایی که دوستشون ندارم. و ازشون دلگیرم. چون ازشون ضربه خوردم. ضربه های مهلک.
  • بی ارزش بودن.
  • طرف بودن با آدمهای پر توقع در ازای کمترین ارائه خدماتی که دادن.
خلاصه که همه اینها حالم رو خراب کرده. الحمدلله یکی دوتا هم نیست که یکیش حل بشه مابقی اوکی باشه. بی توجه هم نمی تونم باشم به حتی یک دونه ش.

چیزی که الان حالم رو خوب میکنه اینه که:

  1. با مامان و بابا اوکی بشم. بدون اینکه به ریحانه اجازه بدم دوباره پاشو بذاره تو زندگیم. یعنی اون که بیاد همه چیز باز خرابه. ریحانه و اون دوتا پرتوقع رو باید حذف کنم.
  2. رضا به مرحله ای برسه که برام کافی باشه. توجه ش. تاییدش. نیست. رضا صادقانه برخورد نمی کنه. محافظه کاره. فقط وقتی صادقه که تلخ و برنده ست. و این عذاب آوره. در هر دو بخش.
فکر کن. بخاطر خواب اون عنتر، مادر و پدرم رو از خودم دریغ کردم و بخاطر رضا خوشحال زندگی کردن رو. 





کاش برام هیچ کس مهم نبود...

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی