- ۹۷/۱۱/۱۵
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
عصر مامان رضا زنگ زدن که شب شام بریم اونجا.
اولین دیدار بعد از اطلاع رسانی.
خیلی فکری بودم. به رضا گفتم صدقه بگذاره و کلی 4 قل خوندم.
تیکه که هیچی. همگی ابراز ناراحتی کردن. با توجه به اوضاع اقتصادی...
کلا هیچ انتظار مثبت حرف زدنی ازشون نداشتم. و خب واقعا هم خوب شناختمشون. چه این تک فرزندها. چه اونیکی.
همیشه به بچه به دید بار و زحمت نگاه می کنن. هیچ وقت عبارت مثبتی از دهنشون در نمیاد. و اینها خیلی با خانواده ی ما تفاوت داره.
خلاصه اگر موفق به گوش و دروازه بشم عالی میشه.
اونها نمی تونن و نمی خوان مثبت باشن. من می خوام. و تلاشمم می کنم.
فقط رها جان لطفا حرص نخور که چرا اونها نمی خوان مثبت باشن. اونها اینطوری هستن. تامام.
- ۹۷/۱۱/۱۵