گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

چندین شبه که رضوان شب خواب بد می بینه. با اینکه روز خوب و پر از خنده ای رو سپری می کنه.

امروز خیلی خیلی زود برای خونه ی ما، از خواب بیدار شد که:

مامان صبح شده بیدار شید مشغول کاروبار شید.

به زور مارو ایشون با این جمله و اون یکی فسقلک با صدای مهیب داخل پوشک، بیدار کردن و صبحمون آغاز شد. (رضوان برای اینکه دیگه خواب بد نبینه بیدار شده بود).

اول کوچک خانم رو رسیدگی کردم و بعد رضوان. صبحانه خوردیم و تلویزیون دیدیم. توروترو قسمتی بود که خوابش می اومد و الکی زود بیدار شده بود و بداخلاق بود، باباش برد خوابوندش و اخلاقش سر جاش اومد.

وقتی تموم شد به رضوان گفتم می خوای دوباره بخوابی؟ گفت آره. 

هیچی دیگه یک فسقلک در کریر و یک فسقلک روی پام و خوابوندمشون.

ریحانه که اومد پیشم گفتم :

هیسسس جفت بچه ها خوابن!!!

و دلم ضعف رفت ازین حرفم. فقط کاش یادم بود عکس هم می گرفتم ازین اولین خوابوندن بچه ها با هم.




  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی