- ۹۸/۰۴/۳۱
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
دیگه روز سوم کم آوردم.
رفتم با فسقلک که تو بلغم بودم خودمو انداختم تو حرم و د زااااارررررر.
کلی شکایتش رو به امام رضا کردم. کلی. الان فکر می کنم که گریه م تموم شد ولی آروم نشدم. قاطی کردم. حسابی.
برگشتیم خونه و اون شب هم گذشت و فرداش تغییرات رو دیدم. کم. ولی بود. یادم به مدینه افتاده بود. شکایتم و نتیجه ش. ولی تحول گنده ندیدم. شاید زود بود. شاید... چون برای اربعین به عمو جان که سپردم، فعلا که تحولی ندیدم.
خلاصه. گذشت.
روز آخر سفر از تو حرم که زارهام رو زدم، جلو روی امام رضا پریدم تو بغلش و یه فس هم تو بغل اون زار زدم و با نوازشم کمی نرمش توش دیدم.
گفتم:
قول بده بیاریم باز. به امام رضا قول بده نگذاری فاصله طولانی بشه.
سکوت کرد.
و تمام شد.
هم سفر هم دیدار هم زیارت.
- ۹۸/۰۴/۳۱