گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

دیگه روز سوم کم آوردم.

رفتم با فسقلک که تو بلغم بودم خودمو انداختم تو حرم و د زااااارررررر.

کلی شکایتش رو به امام رضا کردم. کلی. الان فکر می کنم که گریه م تموم شد ولی آروم نشدم. قاطی کردم. حسابی.

برگشتیم خونه و اون شب هم گذشت و فرداش تغییرات رو دیدم. کم. ولی بود. یادم به مدینه افتاده بود. شکایتم و نتیجه ش. ولی تحول گنده ندیدم. شاید زود بود. شاید... چون برای اربعین به عمو جان که سپردم، فعلا که تحولی ندیدم. 

خلاصه. گذشت.

روز آخر سفر از تو حرم که زارهام رو زدم، جلو روی امام رضا پریدم تو بغلش و یه فس هم تو بغل اون زار زدم و با نوازشم کمی نرمش توش دیدم.

گفتم:

قول بده بیاریم باز. به امام رضا قول بده نگذاری فاصله طولانی بشه.

سکوت کرد.

و تمام شد.

هم سفر هم دیدار هم زیارت.





  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی