گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

با رضا که در مورد آتی حرف زدم، یه چیزی گفت، گفت:

"اونهمه فشار روش رو نمی بینی؟ حالا یکی رو گیر آورده سرش خالی کنه، به فرض هم گفته بالا چشت ابرو، باید بهم بزنی؟"

مامان هم دیروز گفته بود:

"آدم رفاقت اینهمه وقتش رو سر الکی به هم می زنه؟!"

اگر بر اساس حرف رضا بخوام برم جلو، میشه از سر ترحم. و حرف مامانمم تو ایدئولوژی مسخره ی من جایگاهی نداره. من متاسفانه خیلی راحت دیلیت می کنم آدمها رو. فرناز رو. گروه 5 رو. حتی اوایل زهرا رو. حتی داشتم ساج رو هم دیلیت می کردم. مقاومتهای اونها مانعم میشه. 

ریحانه می گفت:

" سوء تفاهم. حل میشه. بذار زمان بگذره"

و اما خودم...

خودم می گم حال و حوصله ی ادامه ندارم. از طرفی اون الان خودش رو حق بجانب میبینه و من میگم حقی نداره. اصلا حوصله ی جنگ دیگه و حل و فصل ماجرا رو ندارم.

یه چیزی ته وجودم میگه که بهش آسیب زدم. ولی یه چیز بزرگتر بهم میگه توی دنیای بزرگش من جایی نبودم که بخوام آسیب زننده باشم با نبودم. یا رفتنم.

خلاصه هنوز به جمع بندی نرسیدم.

یعنی اگر حل هم بشه دلم نمی خواد ادامه بدمش. دلم نمی خواد دیگه سرزمینی درست کنم. چندتا سرزمین خانواده برام کافیه. همونهایی که تو غم و شادی کنارمن.

هنوز وقتش نشده. هنوز خشم دارم انگار.

 

 

 

 

 

 

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی