- ۹۸/۰۵/۱۹
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
راستیییییی یادم رفت بگم.
دیشب بلاخره تونستیم خودمون رو جمع و جور کنیم و ترسمون رو بگذاریم کنار و فسقلک رو بردیم برای گوشواره.
ترسمون بخاطر خاطره ی سوراخ کردن گوش رضوان بود. دادنش دست رضا و چهارتا قلچماغ هم گرفتنش که چی؟ که می خوان خوشگلش کنن.
ولی اینبار نه. اسپری بی حسی زد و تو بغل من آروم ایستاد و مزین به گوشواره ی قلبی شد و جیک هم نزد. با دقت دور و بر رو نگاه می کردم.
اومدم خونه خواب بود. برادرخان شروع کردن به افاضه ی فضل که الان بیدار بشه درد میکشه و فلان و بهمان.
رفتم بیرون و برگشتم بچم به پهنای صورت اشک میریخت. مامان گفتن درد داره بچم. استامینوفنی پمادی چیزی بزن براش.
اومدم پایین شیر بهش دادم و بعدش هرچی به گوشش دست زدم انگار نه انگار. بچم گرسنه بود. الکی فاز می دن!!!
البته طبیعیه فاز دادنشون. برای دل رحم جلوه دادن خودشون و توجیح سوراخ نکردن گوش بچه شونه.
آقا ما جلاد شما رئوف.
- ۹۸/۰۵/۱۹