گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

راستیییییی یادم رفت بگم.

دیشب بلاخره تونستیم خودمون رو جمع و جور کنیم و ترسمون رو بگذاریم کنار و فسقلک رو بردیم برای گوشواره.

ترسمون بخاطر خاطره ی سوراخ کردن گوش رضوان بود.  دادنش دست رضا و چهارتا قلچماغ هم گرفتنش که چی؟ که می خوان خوشگلش کنن.

ولی اینبار نه. اسپری بی حسی زد و تو بغل من آروم ایستاد و مزین به گوشواره ی قلبی شد و جیک هم نزد. با دقت دور و بر رو نگاه می کردم.

اومدم خونه خواب بود. برادرخان شروع کردن به افاضه ی فضل که الان بیدار بشه درد میکشه و فلان و بهمان.

رفتم بیرون و برگشتم بچم به پهنای صورت اشک میریخت. مامان گفتن درد داره بچم. استامینوفنی پمادی چیزی بزن براش.

اومدم پایین شیر بهش دادم و بعدش هرچی به گوشش دست زدم انگار نه انگار. بچم گرسنه بود. الکی فاز می دن!!!

البته طبیعیه فاز دادنشون. برای دل رحم جلوه دادن خودشون و توجیح سوراخ نکردن گوش بچه شونه. 

 

 

 

 

آقا ما جلاد شما رئوف.

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی