گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

ااگر بخوام بگم چقدر اتفاقای جورواجور افتاده این چند وقت، انگشتم از کار می افته. ولی اتفاق امشب دیگه مصمم کرد بیام بنویسم.

خانه ی ما برام این پیام رو داشت که :

"اگر دخل و خرج با هم نمی خونه، دخل رو باید بزرگتر کنی."

ایده ای که مدتها بود باهاش عشق بازی کرده بودم رو یک شب تا صبح چکش کاری کردم و صبح به عنوان سرمایه گذار به سمع و نظر رضا رسوندم و بدون تشویق بهم گفت:

"باشه؛ شروع کن ببینیم چه کاره ای."

این قصه از روز چهارشنبه 13 آذر شروع شد و من با وجود بچه ها، افتان و خیزان پیش رفتم و ساختم و ساختم و ساختم و بسیار لذت بردم و بسیار یاد گرفتم و حالا که به دم دم های نیمه ی اول رسیدیم... واسه پکیج اون اتفاق افتاد و واسه خونه هم این زنگ زد و خلاصه گره گنده افتاد تو کار...

 

غرهای ناجوانمردانه ی این انتها رو بعدا یعنی دو شب بعدش پاک کردم و این بخش اضافه شد:


بعدا نوشت:

بعد از غرهای زشتم به خدا یه فکری به ذهنم رسید.

اینکه این خرج قرار بود باشه. و از اون طرف اون سود هم قرار بود از طرف رضا وارد زندگی بشه. اگر این سود نبود این خرج باید از یومیه مون اتفاق می افتاد. و بلاخره خدا خداییش رو می کنه. و تو تنگنا قرارمون نمیده.

خدایا من همونیم که به من حیث لا یحتسبت با رگ و پی م ایمان دارم.

فقط در لحظه گول جو، آن عزیز رو خوردم. بخاطر حرفهام متاسفم و ازت عذرخواهی می کنم.

خدای بخشنده و مهربانم، سود زیاد و لذت بردن و کیف کردن با این سود و این کاسبی رو ازت طلب می کنم.

با اینهمه سختی دارم کار می کنم که کیف پولم رو ببرم. لطفا موجباتش رو فراهم کن. چه پولی چه کیفی. چه موقعیتی و ...

 

  • رها مولا

نظرات  (۱)

  • کسرا نیک رای
  • (;

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی