گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

فسقل رو باردار بودم که این کتابها رو از منصوره گرفته بودم. ولی خوندنشون تا 9 ماه و نیمگی فسقلک که دیروز باشه، طول کشید.

امااااااا. قصه همون "آن" هست که تو پست قبل گفتم.

وقتش الان بود. بعد از کلی فکر و خیال. به ماجراهای این روزها. 

بی نهایت لذت بردم. اشک ریختم. فکر کردم. یاد خاطرات آملم افتادم و دست گرم و حمایت کننده ی دائمی خدا روی شونه هام وقتی هیچچچچچ کس نبود و اون به وضوح بود و حسش می کردم.

خلاصه که حال خوبی بهم داد.

و یک ترس از ندونستن. مخصوصا برای بخش تربیت بچه ها. که آبروم نره پیش ...

 

 

 

 

 

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی