- ۹۹/۰۲/۰۳
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
گفتم که روز تولد رضوان فسقلک که قبلا چندبار دیده بودم بدون گرفتن دستش از یه جا عبور کرده بود، رسما راه رفتنش رو بهمون اعلام کرد. فردا و پس فرداش کج دار و مریز پیش رفت ولی امروز دیگه خودش رو ذوق خودش هی تو خونه راه می رفت.
دیشب یه چیزی از رو زمین برداشت گذاشت دهنش. پریدم از دهنش در بیارم پیدا نکردم. خوابوندمش و با انگشت تو دهنش جستجو می کردم که یهو اون ته لثه ی بالاش یه دندون جدید دیدم.
یعنی چهارتای جلو. یه دونه اون ته مه ها.
دیده بودم مشتش رو توی صورتش فرو می کنه، فکر نمی کردم یهو کرسی در بیاره هنوز چهارمی جلو کامل بیرون نزده.
و اینکه ازین جارو دستی نپتونها رو میگیره و قشنگ عین من جارو می زنه.
قاب موبایل، موبایل، کنترل تلویزیون یا هر چیز مستطیل رو روی گوشش میگیره و الو الو می کنه. اگرم ما بگیم "الو فسقلک" و اون چیز جلوی پاش باشه، تندی بر می داره و الو می گه.
بابا. باباجون. ببعی. بع بع. مامان. مامانی. الو. سلام. بله. رو میگه جوری که قشنگ متوجه میشی. بیشتریهاش مال یک هفته ی اخیره. مامان و امی رو از بدو تولد می گفت. بابا رو یک ماهی هست میگه.
وقت نماز هم میاد و سرش رو می چسبونه به جانماز. مثل وقتی می خواد دالی کنه. ولی گویا سجده ش هست.
دیگه...
فعلا اینها
- ۹۹/۰۲/۰۳