گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

بیروت. امارات. عراق.

وقتی تصاویر رو نگاه می کنم، قلبم مچاله میشه. ماجراهایی که توش بچه ها هستند خب بلطبع بیشتر...

امشب هی به بچه ها نگاه می کردم و خودم رو تو اون فاجعه ها تصور می کردم... به مامان بابا. به ریحانه. 

به خدا گفتم من رو بدون بچه ها بچه ها رو بدون من نبر... خواهش می کنم نه طعم فقدانشون رو بهم بچشون. نه طعم بی مادری رو به اونها...

خدا بهم نگاه کرد. مطمئنم که نگاه کرد. ولی چی بهم جواب داد رو نشنیدم.

دچار یاءس شدم...

که چی که اومدیم به این دنیا؟

حال خوبی نیستم. نگران. مضطرب. غمگین. مایوس. در ایام عید غدیر...

دلم گرفته. دلم یه فضای معنوی با قدرت زیاد می خواد. باد بوزه و دلینگ دلینگ صدای اهورایی مثلا شرابه های لوسرها و خنکای صحنی مقدس... مثلا حرم امیرالمومنین. یا امام رضای جان...

دلم دنیای بی کرونا می خواد و ساعتها حال و احوال با امام رضا. تا زمان طلوع آفتاب. دل دهیم و قلوه ستانیم...

 

 

 

 

هوففففف...

 

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی