گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

اون شب با ترس خوابیدم. خیلی گریه کردم. نگران بودم. تا خوابم ببره چندین بار به بچه ها که خواب بودن سر زدم و نگاهشون کردم. بوسشون کردم. بوئیدمشون. بعد... یه نوایی تو درونم گفت فردا رو کی دیده. چمی دونی کی و بر اثر چه اتفاقی ازین دنیا میری.

پس تا می تونی زندگی کن. و بچه ها رو تا می تونی ببوس و ببو و در آغوش بگیر و نگاه کن. یعنی تا می تونی زندگی کن.

خدا به همه مون رحم کنه.

خدا آخر و عاقبتمون رو ختم به خیر کنه یعنی "عاقبت بخیر"مون کنه.

 

 

 

 

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی