- ۹۹/۰۵/۱۹
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
شب رضوان با دختر عموش ارتباط تصویری گزفته بود و خاله بازی می کردن. خونه مامان رضا بودن و نهار همه اونجا بودن.
مامان رضا که من رو دید گفت هیچکی نیومد از دوست و آشنا و همسایه ها. همه زنگ زدن. بعدم گفت جاتون خالی بود نهار. گفتم ما تو جمعهای بزرگ نمیایم. برای رعایت حال دکتر و پرستارا.
خلاصه که به خیر گذشت....
- ۹۹/۰۵/۱۹