- ۹۹/۰۹/۲۴
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
الان عکس یه مادر پرستار رو دیدم که با لباس ضد کرونایی اون ور فنس وایساده و این طرف دختر کوچولوش هست و دارن هم رو نگاه می کنن.
یادم افتاد چند وقت پیش، اولای پاییز، ساندویچ درست کردم بچه ها رو گذاشتیم تو ماشین ببریم یه آب و هوایی عوض کنن.
اولین جا تو مسیرمون بام تهران بود.
امام علی رو رفتیم بالا و تو دوراهی محک برا انتخابش یه نیش ترمز زدیم و بعد به سمت محک رفتیم.
بیمارستان ارتش رو که دیدم یادم افتاد اوووووه این محدوده کلا محدوده ی کرونایی هاست، مسیح و ارتش ها.
وای نمی دونین چه استرسی گرفتیم. شیشه ها رو کشیدیم بالا و دقت کردیم فن خاموش باشه و تقریبا فراررررر کردیم از اونجا.
حین فرار به رضا گفتم می فهمی پزشکها دارن چیکار می کنن؟
می فهمید.
خودش آتش نشان بود و یک عمر هر جا مردم از ترس جونشون فرار کرده بودن، اون به دل آتیش زده بود برای خدمت.
چشمهام اشکی شد... قدردانتونیم خدمتگزاران مملکت. خدا حفظتون کنه برای ما و خانواده هاتون...
- ۹۹/۰۹/۲۴