گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

برای موفقیتهای خانم مهندس به اندازه موفقیتهای رضوان هیجان زده نمیشم متاسفانه. رضوان هم خیلی وقت بود کار خارق العاده ای نکرده بود که شگفت زده م بکنه. انقدر تدریجی بود که متوجهشون نشدم مثلا.

ولی، هفته ی پیش ریحانه یه فیلم بهم نشون داد از کار جدید رضوان که به اندازه ی اولین باری که راه افتاد ذوق زده م کرد و هیجان زده شدم.

خیلی سعی کرده بود شیر آب رو باز کنه و هر بار از خیس شدن بخاطر فشار زیاد آب ترسیده بود. 

ولی اون روز عصر تونسته بود شیر آب رو باز کنه و ببنده و لیوانش رو هم شسته بود.

کلی ذوق کردم و بهش جایزه هم اسنک سرکه ای دادم، طبق خواسته ی خودش.

بعد پریروز بهم خبر داد که تو دستشویی فرنگی تنهایی دستشویی کرده و خودش رو شسته. باور نکردم. و بعد بهم نشون داد. و از اون روز دستشویی رو هم با نظارت من داره تنهایی میره.

همین کارها که برای ما آدم بزرگها انقدر حیاتی و عادی هست، بچه ها باید براش کلی سعی و خطا کنن تا بهش مسلط بشن. مثل چهاردست و پا رفتن و بعد قدمهای متزلزل و بعدش گامهای استوار بی خطا.

خدارو بخاطر این اتفاقات ساده شاکر بودم که اتفاق بعدی امروز افتاد.

مامان سر کلاس آنلاین بودن. ریحانه خواب. بابا هم نبودن. رضوان بیدار شده بود ولی مهندس خواب بود.

هرچی به ریحانه گفتم صبحانه چی میخوره نگفت. مام دیرمون شده بود باید میرفتیم بیرون.

به ریحانه دیشب سپرده بودم بچه ها رو، هوشیار خواب بود. به رضوان گفتم کار داشتی برو بالا و رفتیم.

وقتی برگشتیم فهمیدم برای خودش نون تست یخ با کره و عسل درست کرده و با شیر خورده.

با کمک بابا ظرفها رو شستن و برای مهندس هم صبحانه درست کردن و وقتی من برگشتم خونه مثل دست گل شده بود.

خیلی این چیزهاش شبیهمه و خداروشاکرم. همیشه دوست داشتم دخترام توانمند و مستقل باشن. رضوان که هست. ببینیم مهندس چی میشه.

 

 

 

 

 

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی