گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

خبر خوب اینکه با رضا رفتیم و حسابی بررسی پزشکی شد و الحمدلله مشکل اصلا حاد نبود و انشاالله درست خواهد شد.

هردو راضی ازینکه این ایام تو غم و ترس فرو نرفتیم، زندگی شادمون رو داریم لذت می بریم.

قرار شده که حسابی کیف کنیم و دیگه نگذاریم استرسهای بیجا به اون وضع بکشونتمون.

ولی خودمونیم، من که چند باری دامن از کف دادم و تو خلوت خودم چند قطره گریه زاری هم کرده بودم. مخصوصا وقتی روی تخت بیمارستان، بیهوش آوردنش پیشم. رفتم لب پنجره و یه دل سیر زار زدم.

آدم قدر داشته هاشو تا وقتی به این وضع نیفته نمی دونه.

بگو مگوهای زن و شوهری داریم ولی جونمون برا هم در میره.

امروز گفتم این پیاده رویهای دوتایی مون از عمرم حساب نمیشه. بسکه باهات بهم خوش میگذره.

بمونی واسم سایه ی سرم...🥰😘

 

 

فردا تولد خانم مهندسه.

براش لباس خوشگل دوختم. کلی هم چیز تو فکرمه. کیکمم حاضره. دسرم وسطشه. ساده برگزار می کنم فقط رنگ و لعاب دار.

مهمونی شام نیست.

 

 

 

 

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی