گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

شب به رضوان گفتم: "اگر یک بار صدات کردم بیدار نشدی رفته م".

رفتم وضو گرفتم در حال پوشیدن لباس بودم که دیدم جلو روم وایساده.

اصلا صداش نزده بودم.

سریع لباس پوشیدیم تیپ ست زدیم و با مشایعت باباجون رفتیم رای دادیم. هر کی دیدش ذوق کرد. غنج زد.

وقتی رای رو انداختم دلم میخواست سجده ی شکر بجا بیارم که بهم عمر داد تا دوباره تو انتخابات شرکت کنم. اونم انتخاباتی به این مهمی. 

رضا رو هم با وجود نارضایتی شدیدش به وضع موجود با هزار قربون صدقه راهی کردم و وقتی برگشت پاهاش رو بوسیدم. 

 

 

فقط دعام اینه که در برابر مکر کنندگان مکرش رو به کار ببره و مارو از دست فرعون زمان راحت کنه. نامردها. دولت نامرد...

 

 

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی