گذرگاه

به نام خدا

امروز ریحانه به مهمانی ای رفته که من هیچ خاطره ی خوشی ندارم ازش.

امروز ریحانه به مهمانی پاگشای پسر کسی رفته که توی عروسیش ما باید تک و تنها خونه ی مادربزرگمون میموندیم تا مهمونیشون خراب نشه.

برای ازدواج پسرشم در حد محتاج دعاتونیم خبردار شدیم.

تمام همتم رو میکنم که برای عروسیش هم نرم. اگرررررر دعوت شدیم.

کلا فامیل بابا دارن هر روز نفرت انگیزتر از قبل میشن برام.

هرچه بتونم ازشون دور میشم.

 

 

 

 

 

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی