گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

تولد مامان تو اتاق ریحانه برگزار شد به خیر و خوشی تموم شد.

کیک شبیه گل سرخی درست کردم خیلی خوشش اومد مامان. دیگه ارتباط تصویری هم با بابا داشتیم و زود سرو ته قضیه رو هم آوردیم.

بعددددددد اومدیم سر تلویزیون و هر کی به کارش می رسید که برادر اومد خوش خبری آورد که دخترش تب داره برید تو قرنطینه.

ماها همه استرس و علائممون بروز کرد.

همینطوری مشغول دوا درمون بودیم که دوباره برادر اومد گفت شایدم برا دندون باشه. ما یوهو علائممون فروکش کرد.

خلاصه. قصه داشتیم.

و اماااا. امشبم تولد جاری رو رفتیم خونه شون دم در پارکینگ وایسادیم جشن گرفتیم. فشفشه و کیک قلبی و عکس و موسیقی و تامام.

بنده خدا خیلی خوشحال شد.

ولی متاسفانه هم خیلی احساس تبختر کردم هم اعلام کردم قصه رو. کاش این دوتا حال ازم دور بشه و بیشتر شاکر بشم.

 

😔😔😔😔

 

 

 

 

 

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی