- ۰۰/۱۱/۲۱
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
تولد مامان تو اتاق ریحانه برگزار شد به خیر و خوشی تموم شد.
کیک شبیه گل سرخی درست کردم خیلی خوشش اومد مامان. دیگه ارتباط تصویری هم با بابا داشتیم و زود سرو ته قضیه رو هم آوردیم.
بعددددددد اومدیم سر تلویزیون و هر کی به کارش می رسید که برادر اومد خوش خبری آورد که دخترش تب داره برید تو قرنطینه.
ماها همه استرس و علائممون بروز کرد.
همینطوری مشغول دوا درمون بودیم که دوباره برادر اومد گفت شایدم برا دندون باشه. ما یوهو علائممون فروکش کرد.
خلاصه. قصه داشتیم.
و اماااا. امشبم تولد جاری رو رفتیم خونه شون دم در پارکینگ وایسادیم جشن گرفتیم. فشفشه و کیک قلبی و عکس و موسیقی و تامام.
بنده خدا خیلی خوشحال شد.
ولی متاسفانه هم خیلی احساس تبختر کردم هم اعلام کردم قصه رو. کاش این دوتا حال ازم دور بشه و بیشتر شاکر بشم.
😔😔😔😔
- ۰۰/۱۱/۲۱