- ۰۰/۱۲/۱۷
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
امشب داداش رضا اومد و لوسترهارو دید. از ترس سکته کرد.
جفت لوسترهارو در آورد و گفت تمام این سالها که اون بالا بوده خدا رحمتون کرده.
بی لوستر شدیم.
تو خونه ی به این کم نوری.
بعدم کل خونه رو تکوندم و تمام.
حالا لباس تولد بچه هارو بدوزم و چرخ رو هم جمع کنم و بریم گشت و گذار.
می ترسم.
همه دارن اومیکرون میگیرن.
حتی کسایی که رعایت می کردن.
😔
- ۰۰/۱۲/۱۷