گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

عیدمون داشت مزخرف سپری می شد.

در حال ساپورت این و اون.

بدون لذت بردن از هوا و آرامش و خلوتی روزهای اول سال تهران.

همه هم که مسافرت بودن. منم بین حال ناراحتی و عصبانیت و حسودی اوقات سپری می کردم.

اتفاقات خوبی هم افتاد.

ارتباط برقرار کردن با یه دوستی که بینمون کدورت بود.

و دیدن و در آغوش کشیدن عزیزی که اندازه ی یه قرن بود ندیده بودیمش.

تا اینکه یوهو تصمیم گرفتیم رفتیم مسافرت.

تو خونه ی نیم ساز بابا.

خاک و خل و سرد و بی امکانات.

ولی چون تنها راهمون بود، بهمون خوش گذشت.

یه دریای خوب رفتیم.

یه جنگل عالی.

یه روزم به کارهای خونه رسیدیم و رضوان کلاس مجازیشو برگزار کرد.

خوشحال و سرحال برگشتیم تهران.

بدو بدو بشور و بساب کردیم و بعدم گردش تو تهران شروع شد تازه.

خدا کنه همه شاد باشن. همه لبهاشون خندون باشه.

 

 

 

 

داشته هامون رو قدر بدونیم

بخوایم شاد باشیم میشه.

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی