گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

در گیرودار ثبت نام کلاس اول رضوانم.

سه تا دبستان نزدیک داریم که یکیش غیر انتفاعیه.

امروز رفتیم و هر سه رو از نزدیک دیدیم.

یکیش رو کاندیدا قرار دادیم و منتظریم برای روز ثبت نام که گفتن بعد امتحان بچه هاست و آخر خرداد.

 

تا نهایی کردن رای مون یک عالللللمه فشار روم بود.

اصلا حوصله ندارم چیزی که این چند وقت بر من گذشت رو دوباره مرور کنم.

فقط تمام تلاشم رو کردم که دیدگاههای خودم. شرایط زندگی خودم. بدون توجه به قضاوتها و دیدگاههای اطرافیانم رو در نظر بگیرم.

 

عصر داشتم این حرفهارو با رضا در میون می گذاشتم، که ناگهان ناجوانمردانه جمله ای گفت که نباید می گفت...

مطمئنم حتی خودش نفهمید که چی گفت.

تو میخوای مثل هویج...

رهاش کردم.

و پیش خودم گفتم، هووووم. تو که پدرش هستی اینطور حرف می زنی، پس توقعی نباید از دیگران داشته باشم.

تصمیم و حرف نهایی م اینه که:

تو راه تحصیل بچه ها فقط و فقط و فقط خودمم که می تونم نیازهاشون رو بفهمم. و هیچ کس دلسوزی پرفایده ای براشون نمی کنه. و تلاش کنم چشم و هم چشمی، حسادت، قیاس با هیچ بنی بشری نداشته باشم. و تو بازار مسابقه ای قرارشون ندم.

فقط به خودشون نگاه کنم و نیازهاشون. چشم و گوشم رو روی خواسته ها و حرفهای دیگران ببندم و فشار الکی برای اونها و خودم درست نکنم.

 

 

 

 

خدایا خودم و بچه هامو به تو میسپارم.

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی