- ۰۱/۰۸/۰۷
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
صبح جمعه زود بیدار شدم.
از اون طرف می شنیدم حال بچه ها خیلی خوب نیست.
مامان زنگ زد که چی میخوای برا صبحانه، گفتم صبحانه ی بیمارستان هست. کره مربا میخورم. نون اورد و چای هم داشتم.
وسط صبحانه رضا گفت بچه ها داغونن می برمشون دکتر. گفتم اوکی.
بعد صبحانه دلم میخواست یه کار امام زمانی انجام بدم. یه آن به دلم افتاد در مورد دعای ندبه سرچ کنم. آخه دعای ندبه رو همیشه پیرمردها اول صبح می خوندن و من همیشه فراری.
دیدم متن دعا در مورد شکایت به خدا از فقدان امام زمانه. بعد از حمد و ثنای خدا و بیان کوتاهی از تاریخ اسلام. دلم سوخت. چرا باید اینطوری باشه حسم بهش. همون موقع دعای ندبه ی سماواتی رو گذاشتم و شروع کردم به بافتن که دقیق گوش بدم. سر "این بقیه الله" هم زار زدم. اینهارو داشته باشید تا بعد یه چیزی بگم.
بعد رفتم پیاده روی تو حیاط. حسابی یخ کردم. اومدم پایین و یکم اخبارو زیرو رو کردم. رضا زنگ زد که تازه بعد یک ساعتی که نشستیم، ۲۰۰ نفر دیگه باقی مونده. از اغراقش که بگذریم، ولی پاییزه و فصل بیماری، می دونستم. گفت برم کسری، گفتم برو.
رفت و برگشت و گفت هرجا میرم داروهارو گیر نمیارم. حتی استامینوفن. فقط یه داروی رضوان پیدا شده بود. گفتم بیا حالا استامینوفنو از اداش میگیریم. نگران نباش.
با اعصاب داغون اومد. نهار خوردن و خوابیدن. منم حالم خراااااب منگ منگ. نهار اضافه اومده ی دیروزمو خوردم و خوابیدم.
عصر وقتی بیدار شدم حالم بدتر بود.
دیگه دست به دامن استغاثه به امام زمان شدم.
چندتا مداحی گذاشتم یکم گریه کردم و بهتر شدم.
یکی از بچه ها برام پیام فرستاد که یک صاحب نفسی گفته نماز استغاثه امام زمان رو بخونن جوونها.
براش قصه ی ظهر رو تعریف کردم. که دلم میخواست یه کاری کنم و چون نماز نمیشد بخونم سر ظهر رفتم سراغ دعای ندبه.
گفتم امام زمان قشنگ دارن باهامون حرف می زنن. اگر بخوایم بشنویم.
و اگر ازین به بعد با دقت بیشتری برم سراغ دعای ندبه چه خوب میشه.
تا شب تنه ی دوتا کیف رو بافتم و گذاشتم کنار که فردا جیب و بندش رو بسازم.
چند باری هم در رو باز گذاشتم و از ته آشپزخونه با بچه ها مراوده داشتیم. هرچند که رضا به طور مداوم پارازیت می انداخت.
دوش روزانه ی معهودم رو هم گرفتم و همه چیز از جمله حوله رو شستم و گذاشتم داخل حمام.
شب ذکرهام رو گفتم و رفتم بخوابم. با اینکه میت خواب بودم ولی سخت خوابم برد. باز به ذکر و یاد خدا، تلاشم رو کردم با آرامش بخوابم.
- ۰۱/۰۸/۰۷