گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

از خیلی از لحاظ بچه دوم راحت بود. شستشو و خورد و خوراک و شب بیداری. البته به غیر دیشب. که با بیخوابی دو شبه و تنهایی بخاطر سرکار رفتن امروز رضا، دم صبح طاقتم تموم شد، آخرش به گریه افتادم. 

بازم خدا دستمو ول نکرد. بعد شستنش، شیر دادم و خوابیدیم تا 12.

بعد فکرهای دیشبم رو در مورد رضوان عملی کردم.

دیشب به خودم قول دادم که با رضوان کودک باشم. بفهممش. بغلش کنم و ببخشمش و انقدر زود از کوره در نرم.

امروز که روز اول بود، الحمدلله رب العالمین، موفق بودم.

خیلیش بخاطر تامین خواب بود. خیلیش هم فشاری که به خودم آوردم تا سوپاپم در نره.

الان راضیم. خیلی. خدای خوبم شکر.






  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی