گذرگاه

هوالرئوف الرحیم

"علی بِیرو" که  داغون شد، دلم لرزید. رفتم تو آشپزخونه تا پف فیل درست کنم و بالا سر قابلمه یه فس زار زدم. تصاویر جان فشانی هاش و تلاشهاش می اومد جلو چشمم. بدتر زار می زدم.

بقیه ی بازی رو ندیدم.

با آستین لباس سفیده ور رفتم. هر از گاهی سرم رو آوردم بالا. حرص حرص حرص.

رضا که نیمه دوم رفت خونه مامانش. 

اول اذان نشستم نمازمو خوندم. یه نماز استغاثه هم به امام زمان خوندم.

همون موقع، صدای "بی شرف بی شرف" تماشاچی ها اومد و سانسور شد.

بازی تموم شد.

جمله ی مادر طارمی هی به یادم می اومد. هدیه کردن گلهاش به شهدای شاه چراغ.

بعد از بازی تازه نشستم تلویزیون دیدن. هی کلیپ دیدم هی زار زدم. هی کلیپ دیدم هی زار زدم.

بعد هم که فهمیدم سرود ملی نخوندن.

با دشمنان خارجی بلاخره یه کاری می کنیم. دشمنان داخلی مون چی؟

چقدر دلم سوخته.

ایران مظلوم مقتدر من...

 

 

 

  • رها مولا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی