- ۹۹/۱۰/۰۶
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
برف بازیهای بچگی های من دردناک بود.
وضع مالی خوبی که نداشتیم. دستکش و کفش درست و حسابی هم نداشتیم. برف مساوی بود سرما تا مغز استخون.
زیپ کاپشن رضوان خراب شده. از قبللللل، تو تابستون، به رضا گرفتم ببرتش برای تعمیر. "بلدم، بلدم" کرد و یه دوبار زیپش درست شد ولی دیروز که می خواستیم بریم تو برف، بخاطر همون ور رفتنها، زیپ شکست. کفش رضوانم بالاش باز بود و واقعا زورم میاد دوباره مثل پارسال ۲۰۰ تومن خرج چکمه کنم براش برای دو سه بار استفاده. با همین وضع بچم رو بردیم برف بازی. تا بالای مچ پاش خیس بود ولی لب به شکایت باز نمی کرد. سه تا هم سویشرت و کاپشن تنش بود که باز بودن زیپش باعث سرماش نشه.
الان زنگ زدم از جاریم جویا شدم که چکمه سالم که بهش بخوره از دخترشون بجا مونده که دیگه خرج نکنم. گفتن اره. حالا ببینیم کی به دستمون میرسه.
ولی می دونم عکسهای برف بازی دیروز رو ببینم همش به یاد برف بازیهای زمان خودمون می افتم و سرما تا مغز استخونم رسوخ میکنه. هرچند که به رضوان خوش گذشت و ابراز ناراحتی هم نکرد... برای من درد داشت ولی.