- ۹۸/۰۳/۳۰
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
تو سرچ اینستا که نوزادهای نمکی می بینم شست می خورن یا عکسهای بامزه دارن دلم ضعف میره و خداروشکر می کنم یه دونه شو تو خونه دارم.
وای من عاشق فسقلیام.
بهش می گم:
"بزرگ نشو که بزرگ بشی یکی دیگه میارم."
خونه بدون بچه کوچیک خونه نیست.
پی نوشت:
واقعیت اینه که رضوان به فسقلی حسادت نمیکنه و دوستش داره. ولی طلب محبتش بیشتر شده. که به نظرم طبیعیه و اصلا بد نیست. قبلا همه توجهات و محبتها مال خودش بود. ولی حالا که نصف شده به شکلهای مختلف ابراز می کنه که می فهمه.
مثلا:
وقتی برای دیدن فسقلی اومدن بلند بلند شعر "خواهرم تاج سرمه" رو می خونه.
یا به شکل بچگونه باهام حرف می زنه.
یا بهم میگه بغلم کن و راه ببر. در حالی که 6 ماه قبل از بارداریم دیگه سوار کالسکه نشد و دوست داشت راه بره.
یا غذاشو کامل نمی خوره تا من بهش غذا بدم. در حالی که هنوز یک سالش نشده بود که برای خودش نارنگی پوست می کند. و غذاش رو همون موقعها بود که کامل خودش می خورد.
نوشته شد برای یادگاری.