- ۹۷/۰۶/۰۴
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
زیر سرُم که بودم، و تمام مابقی روز که داشتم می گفتم خدایا چه گرفتاری شدیم و چه غلطی کردیم، تمام آنهایی که با وضع بد مواجه بودن به ذهنم اومدن و با خودم می گفتم آیا من اونها رو مسخره کردم؟ یا بهشون فخر فروختم که این نصیبم شد؟ یادم هست که هر بار می گفتم، چشمهام رو می بستم و خداروشکر می کردم. هر بار.
شب که تب رفت و حالم روبراه شد، فقط جگرم کباب بود برای حضرت سجاد علیه السلام در آن روز عظیم. با تب قاشق گرفتن در دست سخت هست، چه رسد به رزم.
و از اون به بعد که اوضاع عادی شد، مثل قبلی شد، جز این معده درد که قبل فقط نفخ بود، باز شاکرم.
خدایا حواسم باشه، دیگه برای کسی نشینم با آب و تاب از خوشی هام بگم. بلکم دلش بلرزه... گناه دارن مردم، وقتی می گن:
"خوش به حالش"
خدایا نمی تونم ننویسم می دونی که، لطفا اثر بد از نوشته هام برای کسی قرار نده
من برای یادگار می نویسم، نه دل سوزوندن...