- ۹۷/۰۷/۲۲
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
یکسال پیش بود شاید، وقتی عکس یه سفره ی کوچولوی مادر دختری رو تو اینستا لایک کردم و ازش اسکرین شات گرفتم برای ریحانه فرستادم. بدون هیچ کلامی. کارم جوری بود که یه نوع آرزو توش موج می زد.
ما تا قبل از این کار جدید رضا، دو روز سه نفری پشت میز با هم غذا می خوردیم. یک روزش رو غالبا مهمون خونه مامان می شدیم و من آشپزی نمی کردم. یا از غذاهای یخچال استفاده می کردیم.
اما حالا که "هر روز" صبح بو برنگ غذا از خونه مون بلند میشه(الحمدلله)، سر ظهر وسایل سفره ی کوچولوی دو نفره رو روی میز کوچیک آشپزخونه می چینم و رضوان واقعا با علاقه و دقت سفره نهار رو پهن می کنه و کنار هم روی زمین نهار می خوریم. و من هر روز عکس اینستای لایک شدم به یادم میاد و انگشت ندارم برای شمارش تعداد عکسهای این قاب. برای شکرگزاری از برآورده شدن این آرزو.
خدای خوبم... ممنووونتم...