- ۹۷/۰۵/۱۳
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
وقتی فهمیدم عروس و داماد رفتن استانیول ماه عسل، اول از همه یک قضاوت بد کردم. بعد هم حسودی. آخ که چه خوبه اینجا رو کسی نمی خونه می تونم با خودم رو راست باشم...
پیش خودم گفتم آ، نمی گذاره ز با حجاب، همون یه تیکه پارچه که اصلا جایی رو نمی پوشونه، باشه و حتما از ایران کلی لباس برای اونجا خریده. بعد به ز فکر کردم که ممکنه دامن بپوشه؟ بعد همینطور از این ور به اون ور رفت ذهنم و یه کلاف بازشده ی به هم گره خورده باقی موند. بعد به خودم گفتم آیا تو کاری از دستت بر میاد، با توجه به روابطمون و پیشینه ی ز؟ دیدم نه، گفتم پس به تو ربطی نداره. تو فقط می تونی دعا وآرزوی خیر کنی. همین.
بعد رفتم سراغ یک فکر دیگه در پست بعد...