- ۹۷/۰۴/۰۹
- ۰ نظر
هوالرئوف الرحیم
توی این چند وقته، انقدر نوسانات احوال روحی رو تجربه کردم خسته شدم. حال خوبم از لحظه شروع ورزش تا پایان روز ورزشم هست. یک روز درمیان یعنی. بعد باشگاه، انقدر کار می کنم و انقدر انرژی دارم، که حال بد اصلا کجا بوده؟ چی چی هست؟؟؟
ظهری که با رضا از تجزیه تحلیل تفکرات نیمه شب دیشب تو ماشین، حرف می زدم، یهو یادم افتاد چقدر وقته تو دهن "والد" نزدم. چه والد نفرت انگیز خودم، چه والد نفرت انگیز دیگران که به جونم می اندازنش. خیلی وقته از "لطفا دهنت رو ببند" برای والدها استفاده نکردم.
کاش توی مدرسه، مخصوصا تو سنین نوجونی که آدم با یه عالمه بحران مواجه هست، درسی وجود داشت که روش برخورد با (والد-بالغ-کودک) رو به همه مون یاد می دادن. که بلد باشیم در برابر حرف دیگران چه کار کنیم و خودمون رو چقدر دوست داشته باشیم و چطور از حال بد به حال خوب خودمون رو بکشونیم.
حالا فعلا که می خوام این رو در پیش بگیرم. اگر این هم حالم رو بهتر نکرد دیگه باید دست به دامن طیبی بشم.